جدول جو
جدول جو

معنی هم پیمان - جستجوی لغت در جدول جو

هم پیمان
هم عهد، کسی که با دیگری عهد و پیمان بسته باشد
تصویری از هم پیمان
تصویر هم پیمان
فرهنگ فارسی عمید
هم پیمان
(هََ پَ / پِ)
هم عهد. هم قسم. هم سوگند. دو تن که با یکدیگر بر سر کاری پیمان بندند و متفق شوند
لغت نامه دهخدا
هم پیمان
کسی که بادیگری عهدی بسته هم عهد
تصویری از هم پیمان
تصویر هم پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیمان
((~. پَ یا پِ))
کسی که با دیگری عهدی بسته، هم عهد
تصویری از هم پیمان
تصویر هم پیمان
فرهنگ فارسی معین
هم پیمان
موتلف، متحد، متفق، هم عهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر پیمان
تصویر پر پیمان
فراوان و بسیار از چیزی، پر و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
هم روزگار، معاصر، هم دوره، هم عصر، دارای زمان یکسان
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مَ / مِ)
هم نبرد یا همزور:
دو هم میدان به هم بهتر گرایند
دو بلبل بر گلی خوشتر سرایند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ پَ / پِ)
هم پیمان شدن. بر سر کاری با یکدیگر عهد بستن
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو کس که دو خواهر را به نکاح داشته باشند، هر کدام هم دامان آن دیگری باشند. (آنندراج). رجوع به هم داماد شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم خاک. هم مرز. دو تن که ملک زراعتی یا ملک حکمرانی آنان مجاور یکدیگر باشد. (ازیادداشتهای مؤلف). شاهد برای این معنی یافت نشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
هم دوره هم عصر معاصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر پیمان
تصویر پر پیمان
پیمانه پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم پیمانی
تصویر هم پیمانی
هم پیمان بودن هم عهدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
Concurrent, Simultaneous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
concurrent, simultané
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
eşzamanlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
พร้อมกัน , พร้อมกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
serentak, bersamaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
מקביל , בו-זמני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
同時の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
并发的 , 同时的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
sambamba, kwa wakati mmoja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
동시에 일어나는 , 동시에
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
równoczesny, jednoczesny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
একই সময়ে , একযোগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
समकालीन , समानांतर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
concomitante, simultaneo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
gleichzeitig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
gelijktijdig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
одночасний , одночасний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
одновременный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
concurrente, simultáneo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
simultâneo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
ہم وقت , ہم وقت
دیکشنری فارسی به اردو